دوستی هرگز گم نمی گردد

به گزارش وبلاگ جناب خان، سال ها گذشته. ما، که نام دیگرمان دوچرخه است، هنوز این جاییم، و شما، که نوجوانی تان را با دوچرخه به جوانی رسانده اید، در هزارجا.

دوستی هرگز گم نمی گردد

اما هرسال، اینروزها، گویی طبق قراری قدیمی، همین حوالی سراغ هم را میگیریم و به خودمان یادآوری میکنیم که دوستی هرگز گم نمیشود.

الهه احمدیمرادی، 27ساله از خرمآباد:

سالها خبرنگار افتخاریات بودم. با عشق برات نوشتم. هنوز همهی نسخههات رو دارم. هنوز صاحب دکهی روزنامهفروشی تا من رو میبینه، میگه دوچرخه میخوای؟

محمدمهدی اسماعیلنتاج، 31ساله از بابل:

تولدت مبارک دوچرخهی من!

فرینوش اکبرزاده، 34ساله از تبریز:

چه دوستی ریشهداری داریم!

صبور بوشهری، 35ساله از تهران:

تو اگه دوچرخه نبودی و مثلاً آدم بودی، باید خیلی درس میخوندی و میخوندی و کنکور میدادی. حتی میتونستی برای مسروری خودت و نگرانی مادر و پدرت گواهینامه بگیری. اما تو دوچرخهای، دوچرخهی 18 ساله. دوچرخه ای که از اولین ساعتهای تولدش رو دیدم/ دیدیم. بالای سرش بودم/ بودیم، چرخهای گرد و کوچکش رو با دستهای خودمون هُل دادیم تا راه بیفته، تا بتونه دورتادور ایران بره و بچرخه و بچرخه و دل بچهها رو شاد کنه. تو پیروز شدی! ادامه بده! رکاب بزن!

میلاد بهشتی، 33ساله از تهران:

تولد 18سالگیات مبارک دوچرخهی دوستداشتنی!

زهرا بیرامی، 31ساله از خلخال:

نوجوانی من با تو همراه بود. از دوران نوجوانی اولین چیزی که بهخاطرم میآد، پنجشنبههاییه که منتظر خریدنت بودم. کاش تکرار میشد اون روزها.

شیرین جعفری، 22ساله از تهران:

اولین بار به عشق تو بود که دست به قلم بردم. بینظیر بودنت پنجشنبههایم را رنگی کرد و نوجوانیام را شاد.

سیدهزهرا جمالی، 28ساله از تهران:

کلی مطلب ازت آموختم و مهمتر از همه حس اعتماد به نفسم را بالا بردی. آخ اگر بدانی هر بار با چاپ مطلبی از من، چه نوری در دلم روشن میکردی.

مهسا حاجیمحمدابراهیم، 26ساله از قزوین:

دوران نوجوانیام رو به عشق دوچرخه سر کردم. با ترس توی ستون ای نامه که میروی به سویش دنبال اسمم میگشتم که مطمئن بشم نامهام رسیده. چه ذوقی داشتم وقتی کارهام چاپ میشد.

هما حسینیان، 27ساله از تهران:

بهترینِ اونروزها بودی تا بتونم یه جاهایی خودم رو پیدا کنم!

عمار خرمآبادی:

اولینبار در سال 1379 چشممون به جمالت روشن شد و شاید یکی از مهمترین اتفاقهای زندگیام رو دوچرخه رقم زد. قرار دریافت تو جمع 14 نوجوانی که بهترین کتاب سال ایران رو در سال 1380 انتخاب کردند. دوستی و رفاقت با دوچرخه برای من محبت الهی بود.

هما خرمی، 20ساله از شاهرود:

میدونستی از خوبهای غافلگیرکننده بودی و هستی؟

شراره داودی، 27ساله از تهران:

نیمهی دی هر سال هر کدام از همرکابهای همهی سالهای دوچرخه در گوشهای از ذهن و خاطراتشان تولدش را جشن میگیرند.

فرشته سلیمانی، 28ساله از تهران:

نمیدونم چه بر سر خاطرات میآد. نمیدونم چهقدر زندگی با خاطرهها درسته. تو بزرگترین خاطره هستی، از مهمترین قسمت زندگیام.

فرشته شریعتی، 28ساله از تهران:

دوچرخه برای من، فقط اسمی نیست که مرا به یاد کودکی بیندازد. حتی فقط یک هفتهنامهی نوجوان هم نیست که روزهای خوب نوجوانیام را با آن رکاب زده باشم. دوچرخه برای من یک جهانست؛ جهانیی بزرگ و بیمانند که در ابتداییترین روزهای نوجوانیام پیدایش کردم و شد دوست و رفیق و دلخوشی و همهچیز آن روزها و دوستهایی که از دل دوچرخه پیدا کردم، شدند بهترین و پاکترین آدمهایی که تا به حال دیدهام. دوچرخه اتفاق بزرگی در زندگیمان بود و ما پابهپایش رشد کردیم. هدیههایش هنوز هم به یادگار در کنار ماست و طعم شیرین دیدن نام و نوشتههایمان در صفحاتش زیر دندانمان.

نیلوفر شهسواریان، 24ساله از تهران:

دوست خاص و دوستداشتنی و با مرام من. 18سالگیات مبارک!

الهه صابر، 25ساله از تهران:

دوچرخه قلب همهی ما را به هم نزدیک کرد. سالهاست که بهانهی خیلی از دوستیهایم بود. نامش دیگر برای من مترادف دوستی است.

لیلا عبداللهی، 22ساله از خرمآباد:

روزهای دوستی با تو، بهترین روزهای عمرم بود. تولدت مبارک رفیق قدیمیام.

سیدهفاطمه عدنانی، 27ساله از تهران:

آخ! دوچرخه جان، چه نامههای با عشقی که سویت فرستادم. چهپنجشنبههای مَشتی که با تو نداشتم.

رسول عظیمی، 30ساله از صحنه:

تمام روزهای نوجوانیام با دوچرخه گذشت، زمانی که شبکههای اجتماعی نبود... هیچ نبود... هنوز هم پنجشنبهها گاهی وبلاگ جناب خان میخرم و دزدکی دوچرخه میخوانم تا شاید در قسمت نامهها اسمم را پیدا کنم.

انیس علیچی از تهران:

دوچرخهی عزیز، شاد باش و دیرزی.

پرنیان فلاحی، 27ساله از کرج:

عشقتم به بستنی زمستونی پنهان نیست. به دوچرخه هم.

مهدی قزلارسلان از تهران:

من هیچوقت خبرنگار افتخاریات نبودم، ولی دو سه باری افتخار خبرنگاریات رو داشتم. ممنون بابت تمام خاطرات خوب نوجوونی و ممنون بابت دوستایی که در کنار تو باهاشون آشنا شدم.

مرضیه کاظمپور، 22ساله از پاکدشت:

یک روزی و یک جایی، زمستان تولد تو، شروع بهار نوجوانی نوجوانهای دیروز و امروز شد و من یکی از همان نوجوانهای دیروز از تو میخواهم لحظهی فوت کردن شمع تولدت، از خدا بخواهی همهی نوجوانهای فردا هم این فرصت را داشته باشند که بهار نوجوانیشان را با زمستان تولد تو گره بزنند.

طیبه کرانی، 27ساله از تهران:

سلام دوچرخه جان... خیلی مسرور شدم از بزرگ شدنت. من از نوجوانهای آن سالها هستم. امیدورام منو یادت نرفته باشه.

مهسا کردزنگنه، 23ساله از اهواز:

تولدت مبارک رفیق با معرفت همیشگیام. 18سال از عمر تو گذشت و 10سال از دوستیمون. روزهای رنگی نوجوونیام رو به تو مدیونم. یه روزی که خیلی دیر نیست کتاب داستانم رو چاپ می کنم و اولش مینویسم: برای دوچرخه، رفیقی که قلمم را به او مدیونم.

مطهره کشاورز، 35ساله از تهران:

تولدت مبارک یگانه دوچرخهی ما.

سیدعلی مبینیپور، 30ساله از قم:

نوجوان بودیم و تنها جایی که بهمون اعتماد به نفس میداد، تو بودی.

مهناز محمدی، 26ساله از کرج:

همسن تو که بودم، به عنوان خبرنگاری نیمهوقت، روی جایگاه نارنجی، پشت یک کامپیوتر قرضی، برای تو مینوشتم. آن روز من مسرورترین 18سالهی جهان بودم، همانطور که تو حالا هستی.

فرناز میرحسینی، 23ساله از تهران:

نوجوانی ما رو تو ساختی. برای من نوجوانی مساوی با توئه، تویی که کنارمون رکاب زدی، تویی که بهمون نوشتن یاد دادی و بهمون دوستیهای ارزشمند دادی.

مجتبی ناطقی، 25ساله از کرج:

دوچرخه جان، رفیق باوفا و دوستداشتنیام، تولدت مبارک!

سحر نواندیش، 26ساله از اراک:

چهقدر خوبی تو دوچرخه، عاشقتم!

آلاله نیرومند، 28ساله از تهران:

یه زمانی من مخاطب خاموش بودم. برات کاردستی میساختم و نقاشی میکشیدم و موقع فرستادن دلم نمیاومد از بچههای جدیدم جدا بشم. البته اون موقع خبر نداشتم که تو چهقدر خوب یادگاریها رو نگه میداری.

نگار یاریان، 28ساله از شاهرود:

دوچرخهی عزیزم، سالها پیش که غیر از پنجشنبهها، دوشنبهها هم چاپ میشدی، این شعر رو برات گفتم: چشمک بزن ای آلبالو/ ای آنکه با طعم هلو/ یه راست میری توی گلو/ دوچرخهی دوشنبهها/ کمحجمی و پرمحتوا/ ای آبنبات کوچک/ تولدت مبارک! چهقدررر مسرورم که با تو بزرگ شدم. چهقدررر دوست بینظیر پیدا کردم به لطف تو.

بینام:

هیچوقت برات نامه ننوشتم. الآن هم 29سالمه. خودت میدونی چهقدر دوستت دارم. تو نوجوونی من رو رنگی رنگی کردی. همواره دوستت دارم. همواره پررنگ بمونی برای همهی بچههای ایران.

***

و از تبریکها و یادداشتهای بهمن ایلاتی، 25ساله از تهران، فرزانه جعفری، 27ساله از تهران، فرزانه رضایی، 30ساله از ملارد، مریم عرفانیان، 27ساله از تهران، افسانه علیرضایی، 27ساله از رباطکریم، الهه علیرضایی، 30ساله از رباطکریم، فرزانه فرهیراد، 26ساله از تهران، یاسمن مجیدی، 25ساله از تهران و صدف مهدیپور، 27ساله از تهران متشکریم.

کاردستی: زهرا عبدالملکی، 19ساله از تهران

منبع: همشهری آنلاین

به "دوستی هرگز گم نمی گردد" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "دوستی هرگز گم نمی گردد"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید